87/8/17
5:16 ع
یه استاد جدید – منطبق با ورژن اصلاح شده اوس ممد …!
یه چند وقت بود کلا حسش نبود آپ کنم، همچنان هم حسش نیست ولی خب پیش اومد دیگه! شرمنده! یه دفعه حسش از جلوم رد شد و به قول یه ادیبی خفتم کرد و گفت تو آپ می کنی …تو آپ می کنی! (اینا هستن …!)
اینا رو کلا بی خیال، پلادت زیرپوستی استاد رو داشته باش که در مواجهه با پلادت و حماقت مزمن ما بسیار جذاب می نمود! (این حماقت که گفتم نه فحشه نه حرف بد … یه چیزی تو مایه های همون پلید و پلادت که اصلا حرفای بدی نیستن و هر کدوم دارای یه سری معانی عمیقی هستن که بسیار پیچیده اس! اینا هستن …! از همونا !)
از جلسه اول که رفتیم سر کلاسش حس کردم که یه پلادت عجیبی پشت اون چهره جدیش داره! از همون بچگی از معلمای جدی و تاحدودی خشن خوشم می اومده! حالا یه مقادیری پلادت هم چاشنی کارش بشه حتما جواب می ده !
چند نمونه از پلادت های زیرپوستی و عیان استاد مشارالیه تا کنون ! (به قول یه ادیبی اینا همش خاطره اس! به به …) :
فکر کن 2 ساعت قبل از شروع کلاس به دلایلی یونی باشی ولی آخرش سر کلاس جا واسه نشستن گیرت نیاد! از بس که دانشجویان برای کسب علم تو این دانشگاه از همدیگه پیشی می گیرن دیر بجنبی تو کلاس واست جا نمی مونه!
بعد از اینکه کلاس قبلی استاد میم.ش تموم شد خیلی خوشحال رفتیم و سرکلاس مقادیری زنبیل گذاشتیم و به خیال خودمون واسه ساعت بعد جا گرفتیم .. (تازه خیر سرمون می دونستیم این کلاس، کلاس ما نیست و زنگ قبل هم به دلیل کثرت بروبچزبه اینجا منتقل شده .. ولی باز هم در کمال شادی گفتیم نه .. این زنگم استاد میاد همین جا!!!! مگه دست خودشه!!! اینا هستن …! یعنی تا این حد؟!!) بعد .. بعد به خاطر یه شخصیت پلید یه جماعت 5-6 نفری یه مقادیری معطل شدن و دیرتر رفتن سر کلاس … توی این جماعت یه ادیبی بعد سوزاندن مقدار زیادی فسفر فرمود: بچه ها می خواین سر راه اول بریم سر کلاسی که رو برد زده بودن، بعد بریم سر کلاسی که زنبیل گذاشتیم!!!
به به .. کلاس شروع شده و استاد هم به شدت مشغوله!
یکی از دوستان حاضر شد این مسئولیت خطیر رو بپذیره که در بزنه و ببینه واقعا چرا؟! به کدامین گناه ما باید برگردیم بالا و دوباره بیایم پائین …؟!
- ببخشید استاد ..! کلاس اینجا تشکیل شده؟!!!! (یعنی تا این حد؟! سوال به شدت فنی بود!)
نتیجه اینکه : خب کلاس اینجا تشکیل می شه دیگه!!!!!
حالا نوبت منه که برم و از حقوق دوستانم دفاع کنم!!! اینا هستن الکی جوگیر می شن!!!!!!!!!!!
فکر کن از کل استعدادی که با دوستانت به خرج دادی خنده ات گرفته باشه ولی بازم بخوای آخرین تلاشت رو بکنی تا بلکم کلاس بره همون جا که زنبیل گذاشتی!! --آخه وقتی می خوای حرف نا حساب بزنی واسه چی دوباره در می زنی و روح لطیف استاد رو ناراحت می کنی؟! -- دوست دارم! این بچه پرروها هستن!!! دقیقا از همونا ...!
- ببخشید استاد … مگه ساعت قبل کلاستون 402 تشکیل نشد؟! ببخشید استاد … الوووووو … نمی خواین کلاس رو بالا تشکیل بدین؟! آخه اینجا جا نیست !!! الوووووو … نه؟! نمی شه؟!
خب لابد دلت نمی خواد کلاس رو عوض کنی دیگه!! --دیر اومدین .. حقتونه! تا شما باشید یاد بگیرید به موقع بیاین سر کلاس!!!-- خب کاملا حق با شما استاد!
این قدر لذت بردم از اینکه وسط درس رفتم سر کلاس، با استاد حرف زدم ولی این قدر پلید بود که اصلا به روی خودش نمی آورد که من دارم باهاش حرف می زنم! پلادتش واقعا قابل تحسین بود ! هیچ چیز نمی تونه مانع درس دادنش بشه … این قدر از این استادای پلید خوشم می آد!!!
تو همین تریپا واسه خودم سیر می کردم و سعی می کردم جلوی خنده ام رو بگیرم که یه دفعه استاد احساس کرد که وقتشه به من توجه کنه!!
- چند نفرید؟!
- ما؟! الیاس چند نفریم؟! ها؟! … 5 نفر استاد ! (الیاس می شمارد.....!!!)
- به اندازه 9 نفر جا هست!
یعنی یعنی دیگه! خواستی بیا سر کلاس .. نخواستی هم برو بیرون مزاحم درس دادن من نشو!!
یعنی تا این حد؟!
دقیقا تا همین حد!!!!
پلادت استاد بسیار تاثیرگذار بود! اینا هستن جوگیر می شن!!! (دوست دارم از این به بعد بازم دیر برم سر کلاسش و وقتی رفتم براش توضیح بدم که چرا دیر اومدم و …!)
یه روز دیگه سر کلاس همین استاد میم.ش نشسته بودیم شاد و خندان .. استاد وارد شد و قبل از اینکه درس شروع بشه یه نکته کاملا فنی رو موتوذکر شد …
- بچه ها این تخته رو می بینید؟! (خب) این پائینش رو می بینید؟! (خب) این قسمت فلزیه! (خب) این فلز گوشه اش چیه؟! آفرین.. تیزه!! (خب) این تیزی ممکنه چی کار کنه؟! آفرین لباستو پاره کنه! (خب)
و خیلی جدی ادامه داد …
- ساعت قبل، شلوار من به این دلیل پاره شده!! اینو گفتم که وسط کلاس پچ پچاتون شروع نشه!!!!
من مرده اون جدیتتشم وقتی داره مزاح می کنه! پلادت زیرپوستش کاملا محسوسه!
فکر کن … سر کلاس استاد باشی همچین اتفاقی بیافته و یه دفعه بمب خنده است که در کلاس منفجر می شه!!! جای ما خالی ... دوستان به جای ما ... اینا هستن ...!
بقیه ماجراها باشه واسه بعد! (آره ماجراهای ما در همین حده! ما به همینا می گیم خاطره! فاز بده ما به ترک روی دیوار هم می خندیم! مهمه اینه که دور هم باشیم! اونوقت هر موضوعی می تونه جالب باشه! دوست نداری نخون! مجبورت نکردن که! والا به خدا …)
ای پی1: به تمام دوستان پلید و غیرپلیدم یه نکته ای رو موتوذکر بشم .. زین پس روح سرگردان و پلید من همه جا حاضره!! پس پشت سر من تخمه نشکنید!!! دیدن که اون روز هم روحم رفته بود تو جلد خانوم افشار !!! تا حدی که استاد پلید حضور منو احساس کرد!!
شنیدم استاد گرانقدر جناب عسگری مقدم در احضار روح تبحر ویژه ای دارن! اونم از این نوع ارواح!!!!
اینا هستن…
ای پی2: خانوم محترم .. بله با شمام … شمایی که وقتی می خندی دستت رو می گیری جلو دهنت و یه نمونه ایده آلی از … ! دقیقا با خود شمام! چه معنی داره دوباره واسه من تریپ برداشتی؟! نبینم غمتو! مگه هپی مرده که توغصه می خوری!! بخند … آها … حالا این یه بار رو خنده ات رو به ما نشون بده! جون هپی …
آها … بخند … آباریک الله … مرسییییییییی …. حالا شد … دیگه این طوری نبینم قیافه ات رو!
ای پی 3: از حاضرین و همچنین غایبین کلاس فوق العاده مفید و کاربردی عصر 5 شنبه درخواست می کنم هر چه سریعتر تمارین خود را به استادیار تحویل داده .. در غیر این صورت از پذیرفتن آن ها در جلسه بعد به شدت معذوریم!!!
اینا هستن …!
من مامور بودم ومعذور! باید پیغام استاد رو بهتون می رسوندم!!!!
این هستن …!
ای پی 4: الی جون می دونی که به شدت تحت تاثیرت هستیم! آره هر 3 تامون! بهت گفتم که .. پلادتت واسمون قابل تحسینه ! از روز اول شیفته همین پلادت زیرپوستی درجه A ات شدم که پشت اون چهره آرومت داره وول می خوره !!!!
ای پی 5: و نهایتا اینکه تریپلری توپلری ...!